میتونه وجود سرد و خستمو، شوق دیدار تو مبتلا کنه
میتونه حس غریب بودنت، دردای زندگیمو دوا کنه
میتونی تو خستگیهای تنت، به من و شونهی من تکیه کنی
میتونی با یه نگاه زیر چشم، دل کوچیکمو دیوونه کنی
میتونن رازقیهای باغچهمون، تا همیشه بوی دستاتو بدن
میتونن حتی اگه خودت نگی، واسه من از عشق تو خبر بدن
میتونن همه تو این شهر بزرگ، منو دیوونهی عشقت بدونن
بذار از اینجا به بعد مردم ما، منو مجنون تو شعرا بخونن